ŠΞЙĆǾŘ
مردی از دنیای مجازی
| ||
|
با سلام خدمت شما دوستان گرامی. آخرین مطلبی که گذاشتم دقیقا برای 2ماه پیش بود. چقدر کم کاری؟! اما بالاخره آزمون های میان ترم و پایانی هم تمام شد. کارنامه رو هم گرفتیم. دیگه تا 22 که احتمالا کلاس های پیشم آغاز بشه می تونم با آسودگی خیال بخورم و بخوابم و خلاصه کیف دنیا رو بکنم. در ضمن حتما یه سری به وبلاگ جک های جدید و عکس و فیلم خ ف ن بزنید. با اینکه این وبلاگ همانند من خیلی وقته رکود داشته اما مطالب جالبی داره که نشان دهنده ی توانمندی مدیر آن می باشد. این وبلاگ از طنز نیرومندی برخوردار است. مطلبی هم که امروز آماده کردم ادامه ای است از سری مقاله های روح انسان:
استحاله
بسیاری از كسانی كه تجربه ی نزدیكی به مرگ را از سر گذرانده اند، تغییر عمده ای در زندگیشان پیدا شده. برای مثال كسانی كه خدا را باور نداشته اند و مرگ را پایان همه چیز می دانستند بعد از این تجربه عقیده شان تغییر پیدا كرده است. بعضی از مسیحیانی كه عقاید مذهبی متعصبانه دارند بعد از این تجربه دریافتند كه بهشت یك باشگاه اختصاصی برای پیروان مذهب آن ها نیست و در روز جزاء لزوما به آن شدتی كه انتظار دارد رفتار نمی شود. یكی از كسانی كه این تجربه را از سر گرانده دكتر اسكات روگو مولف و محقق در اینباره چنین گفت:« از مرگ بسیارمی ترسیدم زیرا می پنداشتم فهرستی از گناهانم پیش رویم می گذارند و برای هریك از آن ها می باید عقوبتی را از سر بگذرانم. اما وقتی تجربه ی نزدیكیبه مرگ پیش آمد همه چیز تغییر كرد. باور نمی كردم عقایدم اشتباه بوده. حالا معنای عبارت خدا محبت است را می فهمم. برای كسانی كه فكر میكنند مرگ بسیار بیرحم و هولناك است متاسفم. تجربه ی نزدیكی به مرگ تجربه ای بسیار شخصی و خصوصی است. افرادی كه این تجربه را ازسر گزرانده اند ما بین دو احساس سرگردان می ماند: اول اینكه تجربه ای دلپذیر و آرامش بخش را تجربه كرده اند و باید آن را به دیگران منتقل كنند و دوم اینكه این تجربه باور نكردنی است و دیگران حرف های آن ها را نخواهند پذیرفت. كارل.د از نیویورك یكی از كسانی است كه چنین می اندیشد. او درهنگام ماهیگیری با یكی از دوستانش به درون رودخانه افتاد سرش به سنگ خورد و غرق شد. « صدای حباب های آب را در اطرافم می شنیدم. دور و برم آب تیره و گل آلود می جوشید. و بعد رشته های نورانی ظاهر شد كه هر یك برنگی زیبا بودند. احساس شادی میكردم، در جزیره ای خیال برانگیز پا بر ساحل گذاشتم. و بعد مردی به نزدیك من آمد. وجود او آرامشی شگفت در من به وجود آورد. او به من گفت بازگردم. فكر كردم شوخی می كند. اما او گفت بهتر است كه بازگردم زیرا زمان مرگم هنوز فرا نرسیده. كارل.د یقین دارد كه تجربه ی او واقعی بوده، نه زاییده ی توهم. اما دریافته كه در میان گذاشتن آن تجربه با دیگران امریست بسیار مشكل و از نظر مردم بسیار باورنكردنی. درست مثل آن است كه بخواهید نقاشی را توصیف كنید بدون آنكه نام رنگ ها را بدانید. این واقعه ی باورنكردنی میان شما و خدایتان اتفاق می افتد.
YAHOO ID=metaphysics_blog نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |